بلاخره انتظار به سر اومد وبلاگ جدید من با نام درهم و ورهم افتتاح شد آدرس وبلاگ:www.darhamovarham.loxblog.comمنتظرتون هستم
وبلاگ من با نام در هم و ورهم افتتاح شد بیاین بیاین به وبلاگ شور شادی نشاط حتما بیاین منتظرتون هستم آدرس وبلاگ www.darhamovarham.loxblog.com
توجه.................توجه.................توجه سلام دوستای گلم توجه کنید یه خبر مهم یه خبر خیلی مهم افتتاح شد افتتاح شد چی؟؟؟؟؟ خب معلومه وبلاگ جدید من افتتاح شد اینم آدرسش:www.darhamovarham.loxblog.comحتما بیاید منتظرتونم به وبلاگ جدید من بیاید و نظر بدین کلی مطالب شاد و خوب یه وبلاگ جذاب و عالی به دوستاتونم خبر بدین تا اوناهم بیان و لذت ببرن یک ساعت سرگرمی و شادی در وبلاگ من به وبلاگ من بیاید ونظر بدین یادتون نرهنظر نظر
این وبلاگ موقتا تعطیل میباشد بزودی وبلاگ دیگری جایگزین میگردد. مدیریت وبلاگ
عشق تلخ و دردناک:
آسمون به ماه میگه:عشق یعنی چه؟
ماه میگه:یعنی بودن در آغوش تو
ماه میگه:تو بگو عشق یعنی چه؟
آسمون میگه:انتظار دیدین تو.
ادامه مطلب...
بـه سـاز عشـق مـی چـرخـم بـه بـاغ سبـز چشمـانـت بسـاط گـــل بـه لـب دا…رم بیفشـــــانـم بـه دامـــــــانـت؟ ….
تمــــام شهــر خـوابیــده ، مـن بــه یــاد تــــــــو بیــــدارم
سـراپــا چشــم دیــــــدارم کــه شــب تــابــد ز مـژگـانـت
خیــال عــاصیـــم امشــب ، امیــد دسـت گـرم تـــوسـت
چـه خـوش بخشیـده رویــایــی بـه مـن لبخنـد پنهــانـت
بـه هــــــم زد یـک نـگــاه تـــــو شـکــوه شهـــــرک دل را
چــه کــاری کـرده ای بـا دل بـگــو جــانــم بــه قــربـانـت؟
چـه بـنــوازی چـه نـنــوازی غــرورم سهــم قـلـــــب تـــــو
تــن و دل را بـپـیـچــم در حـــریــر عشـــــــق ســـــوزانـت
چشاتو وا نکن اینجا ، هیچ چی دیدن نداره
صدای ِ سکوت ِ لحظه ها ، شنیدن نـداره
توی آسمونی که کرکسا پرواز میکنن
دیگه هیچ شاپرکی ، حس ِ پریدن نداره
دستای نجیب ِ باغچه ، خیلی وقته خالیه
… از تو گلدون ، گلای کاغذی چیدن نداره
بذا باد بیاد ، تموم ِ دنیا زیر و رو بشه
قلبای آهنی که ، دیگه تپیدن نداره
خیلی وقته ، قصه ی اسب ِ سفید ، کهنه شده
وقتی که آخر ِ جادهها رسیدن نداره
نقض ِ قانون ِ آدمبزرگا جـُرمه ، عزیزم
چشاتو وا نکن ، اینجا هیچ چی دیدن نداره
دوست دارم
اینم یه چند تا عکس عاشقانه زیبا واسه دوستای گلم:
ادامه مطلب...
و این اولین فرصت با تو بودن است دلم میخواست که شب تموم نمیشد و من تا ابد با تو بودم سرم را روی آغوش گرم تو قرار میدادم و تو هم مرا با آن دستان پر مهرت نوازش میکردی اما حالا من با این فرصت اندکم تنها دلم میخواهد تو را نگاه کنم تورا فقط تو را و چیزی نگویم ای کاش...
باران که می بارد تو می آیی باران گل، باران نیلوفر
باران مهر و ماه و آئینه باران شعر و شبنم و شبدر
باران که می بارد تو در راهی از دشت شب تا باغ بیداری
از عطر عشق و آشتی لبریز با ابر و آب و آسمان جاری
غم می گریزد، غصه می سوزد شب می گدازد، سایه می میرد
تا عطرِ آهنگ تو می رقصد تا شعر باران تو می گیرد
از لحظه های تشنه ی بیدار تا روزهای بی تو بارانی
غم می کشد ما را و می بینی دل می کشد ما را تو می دانی
اینم یه چند تا عکس رومانتیک و عاشقانه زیر باران واسه ی تمام
عاشقا مثل خودم
ادامه مطلب...
* کسی نبود *
هیچکس اشکی برای مانریخت
هرکه با ما بود ازما میگریخت
چندروزیست حالم دیدنیست
حال من ازاین وآن پرسیدنیست
گاه برزمین زل میزنم
گاه برحافظ تعفل میزنم
حافظ دیوانه فالم را گرفت
یک غزل آمدکه حالم راگرفت
نيست آسان عشق جانان باختن
دل فشاندن بعد از آن جان باختن
* عاشقی ... *
عاشقی اوج خطرهاست خودت می دانی
قصه ماهی و دریاست خودت می دانی
ما خطــر کرده عشــقیم ملامت نکنید
شور بی عشق مهیاست خودت می دانی
زندگی ســوختن وساختن ودربدریــست
عشق خود حل معماست خودت می دانی
هر که عاشق شد وباعـقل نسنـجید مـراد
عمری در حسرت فرداست خودت می دانی
من که بهـروزم و ثابت قـدمم در ره عشق
انتخــابت ره فـرداست خــودت مـی دانـی
* آرزو هام *
کسی آمد که حرف عشقو با ما زد
دل ترسوی ما هم دل به دریا زد
به یک دریای طوفانی دل ما رفته مهمانی
چه دوره ساحلش از دور پیدا نیست
یه عمری راهه و در قدرت ما نیست
باید پارو نزد وا داد
باید دل رو به دریا داد
خودش می بردت هرجا دلش خواست
به هر جا برد بدون ساحل همون جاست
به چشماي خودت قسم
ديگه بهت نمي رسم
وصال تو خياليه
واي كه دلم چه حاليه
بازياي عروسكي
آخ كه چه حيف شد كودكي
يه كم برس باز به خودت
مي خوام بيام تولدت
اونوقتا اينجوري نبود
راهت به اين دوري نبود
حالا كه عاشقت شدم
نيستي ديگه مال خودم
پاييز چه فصل زرديه
عاشقيم چه درديه
گم شده باز بادبادكم
تو نمي ياي به كمكم ؟
مي خوام دستاتو بگيرم
تو بموني من بميرم
عاشقي ام نوبتيه
آخ كه چه بد عادتيه
من نگرانم واسه تو
قبله ي ديگران نشو
اشكم به اين زلاليه
دل تو از من خاليه
تو مه عشق تو گمم
هلاك يه تبسم
تو شدي مال ديگري
چه جور دلت اومد بري
قفلا كه بي كليد شدن
چشا به در سفيد شدن
چه امتحان خوبيه
دوريت عجب غروبيه
بارون شديده نازنين
از تو بعيده نازنين
خاطره رو جا نذاري
باز من و تنها نذاري
اونوقتا مهمونت بودم
دنيا رو مديونت بودم
اونقتا مجنونم بودي
كلي پريشونم بودي
قصه حالا عوض شده
صحبت يه تولده
قلبت رو دادي به كسي
يه كم واسم دلواپسي
مي ترسي كه من بشكنم
پشت سرت حرف بزنم
من مني كه بوسيدمت
تو اون غروب كه ديدمت
تو واسه من ناز مي كني
ناز مي كشم باز مي كني ؟
اين رسمشه نيلوفرم
من كه ازت نمي گذرم
ستارمون يادت مي ياد
دلواپسم خيلي زياد
فقط تماشا مي كني
بعد عشق و حاشا مي كني
مي گي گذشت گذشته ها
چه راحتن فشرته ها
سر به سرم كه نذاري
بگو يه كم دوسم داري ؟
نمي موني من مي مونم
ميري يه روزي مي دونم
اولا مهربونترن
اونايي كه همسفرن
اشك منم كه جاريه
نگه دار يادگاريه
مي سپرمت دست خدا
يه كم دوستم داشتي بيا
واقعا میبینید عشققققققققققققققق حتی بین حیواناتم هست عشق و علاقه تا کجا ها دیگه پیشرفته:
ادامه مطلب...
عشق حتی در کارتون ها هم وجود داره میگید نه برید به ادامه مطلب نگاه کنید ب......له:
ادامه مطلب...
رو به تو سجده میکنم دری به کعبه باز نیست
بس که طواف کردمت مرا به حج نیاز نیست
به هر طرف نظر کنم،نماز من نماز نیست
****
مرا به بند نمی کشی ازین رهاترم کنی
زخم نمی زنی به من که مبتلاترم کنی
از همه توبه میکنم بلکه تو باورم کنی
*****
قلب من از صدای تو چه عاشقانه کوک شد
تمام پرسه های من کنار تو سلوک شد
****
عذاب میکشم ولی عذاب من گناه نیست
وقتی شکنجه گر تویی،شکنجه اشتباه نیست
ادامه مطلب...
برای من در ردیف کسانی هستی که به قول نیما:
"یادت روشنم می دارد"
برای عشقم مینویسم
سلام عشقم
امشبم مثه همه شبا دارم با تنهاییام ساز میزنم
گاهی یه نیگا پشت پنجره میندازم
به خونه های دیگه نگاه میکنم
به همشون حسودیم میشه
اخه وقتی شب میشه چراغارو خاموش میکنن
یه شب به خیر قشنگ به عشقشون میگن و میخوابن
ولی من چی
حتی این واژه های قشنگم برام ممنوع شدن
راستی امروز رفتم سراغ ایینه
خواستم قیافه یه مجنون در به درو ببینم
دیگه مثه قدیما نه گل و باغ و بهشت میدیدم
نه شم و پروانه
همه چی تاریک بود
جز یه جفت چشم خیس و . . .
لبایی که التماس میکرد
گونه های سرخ براق
اخمای چند ساله
هیچی نداشت
هر کی میدید دیگه نمیگفت بقض دیدنی نیست
پیش خودم گفتم خدایا !
خدای من . . . خدای مهربون من
ممنونم که این چشا رو دارم تا با یه نگاه عاشقش بشم
ممنوم که این لبا رو دارم تا با یه لبخند غصه هامو قلیم کنم
ممنوم که میتونم حرف بزنم و بگم عاشقشم
ممنونم که عشق به این قشنگی بهم دادی
که عاشق ترینم توی این دنیای بی احساس
بهت نمیگم دوست دارم ٬ولی قسم میخورم دوست دارم
بهت نمیگم که هرچی بخوای بهت میدم چون همه چیزم تویی
نمیخوام خوابتو ببینم٬چون توخیلی خوش تر از خوابی
اگه یه روزی چشمات پرازاشک شد٬صدام کن
بهت قول نمیدم که ارومت کنم٬پا به پات گریه میکنم
اگه دنبال مجسمه سکوت میگشتی تاسرش دادبزنی
صدام کن قول میدم ساکت بمونم
اگه دنبال خرابه میگشتی تا نفرتتو توش خالی کنی
صدام کن قلبم تنها٬خرابه وجودتوست.......
ساده می گویم عزیزم دل بریدن ساده نیست
از زمان رفتنت خورشید را گم کرده ام
به خاطر روی زیبای تو بود
|
عاشق عاشق تر
نبود در تار و پودش دیدی گفت عاشقه عاشق
@@@@@@@@ نبودش @@@@@@@@@@
امشب همه جا حرف از آسمون و مهتابه ، تموم خونه دیدار این خونه
فقط خوابه ، تو که رفتی هوای خونه تب داره ، داره از درو دیوارش غم
عشق تو می باره ، دارم می میرم از بس غصه خوردم ، بیا بر گرد تا ازعشقت
نمردم، همون که فکر نمی کردی نمونده پیشت، دیدی رفت ودل ما رو سوزوندش
حیات خونه دل می گه درخت ها همه خاموشن، به جای کفتر و گنجشک کلاغای
سیاه پوشن ، چراغ خونه خوابیده توی دنیای خاموشی ، دیگه ساعت رو
طاقچه شده کارش فراموشی ، شده کارش فراموشی ، دیگه بارون نمی
باره اگر چه ابر سیاه ، تو که نیستی توی این خونه ، دیگه آشفته
بازاریست ، تموم گل ها خشکیدن مثل خار بیابون ها ، دیگه از
رنگ و رو رفته ، کوچه و خیابون ها ،،، من گفتم و یارم گفت
گفتیم و سفر کردیم،از دشت شقایق ها،با عشق گذرکردیم
گفتم اگه من مردم ، چقدر به من وفاداری، عشقو
به فراموشی ،چند روزه تو می سپاری
گفتم که تو می دونی،سرخاک
تو می میرم ، ولی
تا لحظه مردن
نمی گیرم
دل از
تو
« با تو رفتن، با تو ماندن »
شب که میشد، یاد تو، در تمام وجودم میپیچید .
باز از پشت پنجره، چشمانم ، تو را می خوانند و تو هم مثل همیشه، فقط نگاهم می کنی، من عاجزانه التماس می کنم که صدایم کنی . صدای تو، از همه ی آوازهای ♫ دنیا دل انگیز تر است ولی تو ...
دلم ♥ تنگ شده است . دلم ♥ برای روزهای با تو بودن، با تو گفتن، با تو رفتن و با تو ماندن تنگ شده است .
برای آن لحظه هایی که عاشقانه نوازشم می کردی و من احساس می کردم که خوشبختم، خوشبخت تر از غنچه هایی که گل میشوند و پرنده هایی که عاشق میشوند .
وقتی تو نیستی، شقایق وجودم پر پر میشد و قناری کوچکی که در دلم خانه کرده بود، می مرد ☻. « و مُرد »
حالا من مانده ام، تنهای تنها، بدون تو، بدون قناری، بدون عشق، بدون امید، بدون آرزو و بدون ... !
و تو بی آنکه فکر غربت دل ♥ تنهای من باشی، پرکشیدی، تا کجا ؟
نمی دانم ! شاید همان جایی که پروانه هایی که از عشق سوخته اند، و میروند به آنجا که ماه طلوع می کند و خورشید غروب .
می دانم که میدانی دلم ♥ را شکستی ، تو گفته بودی که تا هستیم، هستی . گفتی میمانی تا بهار در دلهایمان شکوفه کند . گفتی همه ی پائیزها با من خواهی ماند، تو که می دانستی پائیز مرا دیوانه می کند، چرا همهی لحظاتم را پر از برگ های زرد و خشک پائیزی کردی ؟
چرا به جای زندگی مرگ را به من هدیه کردی ؟
تو که می دانستی اگر دل غمگینم یک روز خنده ات را نبیند، میمیرد .
♥♥ ♥♥ ♥♥ ♥♥
من بهار را بی تو دوست ندارم
من عشق را بی تو دوست ندارم
من نفس کشیدن را بی تو دوست ندارم
من زندگی را بی تو دوست ندارم
دستم را بگیر ، مرا با خودت ببر، بگذار دلم ♥
عشق تو را باور کند . مرگ برای من شیرین است، چون آغاز زندگی
دوباره در کنار توست .
من به ساعتهای با تو بودن عادت کرده ام .
می خواهم همیشه در کنارت زندگی کنم .
همیشه
همیشه
همیشه
نوشته ای از آینده
به امضای : من از همسایگی خدا اومدم ... !!
*زندگی*
بر لبانم غنچه لبخند پژمرده است
نغمه ام دلگير و افسرده است
نه سرودي؛ نه سروري
نه هماوازي نه شوري
زندگي گويي ز دنيا رخت بر بسته است.
يا که خاک مرده روي شهر پاشيده است.
اين چه آييني؟ چه قانوني؟ چه تدبيري است؟
من از اين آرامش سنگين و صامت عاصيم ديگر
من از اين آهنگ يکسان و مکرر عاصيم ديگر
من سرودي تازه مي خواهم
جنبشي؛ شوري؛ نشاطي، نغمه اي، فريادهايي تازه مي جويم
من به هر آيين و مسلک کو، کسي را از تلاشش باز دارد ياغيم ديگر
من تو را در سينه اميد ديرينسال خواهم کشت
من اميد تازه مي خواهم
افتخاري آسمان گير و بلند آوازه مي خواهم
کرم خاکي نيستم اينک تا بمانم در مخاک خويشتن خاموش!
نيستم شبکور که از خورشيد روشنگر بدوزم چشم
آفتابم من که يکجا، يکزمان ساکت نمي مانم.
با پر زرين خورشيد افق پيماي روح خويش
من تن بکر همه گلهاي وحشي را نوازش مي کنم هر روز
جويبارم من که تصوير هزاران پرده در پيشانيم پيداست
موج بي تابم که بر ساحل صدفهاي پري مي آورم همراه
کرم خاکي نيستم. من آفتابم.
جويبارم، موج بي تابم،
تا به چند اينگونه در يک دخمه بي پرواز ماندن؟
تا به چند اينگونه با صد نغمه بي آواز ماندن؟
شهپر ما آسماني را به زير چنگ پرواز بلندش داشت
آفتابي را به خواري در حريم ريشخندش داشت
گوش سنگين خدا از نغمه شيرين ما پر بود
زانوي نصف النهار از پايکوب پر غرور ما
چو بيد از باد مي لرزيد
اينک آن آواز و پرواز بلند و اين خموشي و زمينگيري؟
اينک آن همبستري با دختر خورشيد
و اين همخوابگي با مادر ظلمت
من هر گز سر به تسليم خدايان هم نخواهم داد،
گردن من زير بار کهکشان هم خم نمي گردد
زندگي يعني تکاپو
زندگي يعني هياهو
زندگي يعني شب نو، روز نو، انديشه نو
زندگي يعني غم نو، حسرت نو، پيشه نو
زندگي بايست سرشار از تکان و تازگي باشد
زندگي بايست در پيچ و خم راهش ز الوان حوادث رنگ بپذيرد
زندگي بايست يک دم "يک نفس حتي"
ز جنبش وا نماند.
گرچه اين جنبش براي مقصدي بيهوده باشد.
زندگي همچنان آب است
آب اگر راکد بماند، چهره اش افسرده خواهد گشت
و بوي گند مي گيرد.
در ملال آبگيرش غنچه لبخند مي ميرد.
آهوان عشق از آب گل آلودش نمي نوشند.
مرغکان شوق در آئينه تارش نمي جوشند.
من سر تسليم بر درگاه هر دنياي ناديده فرو مي آورم جز مرگ.
من ز مرگ از آن نمي ترسم که پايانيست بر طور يک آغاز.
بيم من از مرگ يک افسانه دلگير بي آغاز و پايان است.
من سرودي را که عطري کهنه در گلبرگ الفاظش نهان باشد نمي خواهم.
من سرودي تازه خواهم خواند، کش گوش کسي نشنيده باشد.
من نمي خواهم به عشقي ساليان پايبند بودن
من نمي خواهم اسير سحر يک لبخند بودن
من نه بتوانم شراب ناز از يک چشم نوشيدن
من نه بتوانم لبي را بارها با شوق بوسيدن
من تن تازه، لب تازه، شراب تازه، عشق تازه مي خواهم.
قلب من با هر تپش يک آرمان تازه مي خواهد.
سينه ام با هر نفس يک شوق، يا يک درد بي اندازه مي خواهد
من زبانم لال- حتي يک خدا را سجده کردن، قرن ها او را پرستيدن، نمي خواهم.
من خداي تازه مي خواهم
گرچه او با آتش ظلمش بسوزاند سراسر ملک هستي را
گرچه او رونق دهد آيين مطرود بت پرستي را
من به ناموس قرون بردگيها ياغيم
ياغيم من، ياغيم من. گو بگيرندم، بسوزندم
گو به دار آرزوهايم بياويزند
گو بسنگ ناحق تکفير
استخوان شعر عصيان قرونم را فرو کوبند
من از اين پس ياغيم ديگر.
دکتر هوشنگ شفا
روزای خوبی دارم ..
گفتمش : دل می خری ؟
برسید چند؟
گفتمش : دل مال تو، تنها بخند !
خنده کرد و دل زدستانم ربود
تا به خود باز آمدم او رفته بود
دل ز دستش روی خاک افتاده بود
جای بایش روی دل جا مانده بود ......
ای بازگشته
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
تنها نگاه بود و تبسم
اما نه
گاهی که از تب هیجان ها
بی تاب می شدیم
گاهی که قلبهامان
می کوفت سهمگین
گاهی که سینه هامان
چون کوره میگداخت
دست تو بود و دست من این دوستان پاک
کز شوق سر به دامن هم میگذاشتند
وز این پل بزرگ
پیوند دست ها
دلهای ما به خلوت هم راه داشتند
یک بار نیز
یادت اگر باشد
وقتی تو راهی سفری بودی
یک لحظه وای تنها یک لحظه
سر روی شانه های هم آوردیم
با هم گریستیم
تنها نگاه بود و تبسم میان ما
ما پاک زیستیم
ای سرکشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته از سفر خاطرات دور
آن روزهای خوب
تو آفتاب بودی
بخشنده پاک گرم
من مرغ صبح بودم
مست و ترانه گو
اما در آن غروب که از هم جدا شدیم
شب را شناختیم
در جلگه غریب و غم آلود سرنوشت
زیر سم سمند گریزان ماه و سال
چون باد تاختیم
در شعله شفق ها
غمگین گداختیم
جز یاد آن نگاه تبسم
مانند موج ریخت بهم هرچه ساختیم
ما پاک سوختیم
ما پاک باختیم
ای سرکشیده از صدف سالهای پیش
ای بازگشته ای خطا رفته
با من بگو حکایت خود تا بگویمت
اکنون من و توایم و همان خنده و نگاه
آن شرم جاودانه
آن دست های گرم
آن قلبهای پاک وان رازهای مهر که بین من و تو بود
ماگرچه در کنار هم اینک نشسته ایم
بار دیگر به چهره هم چشم بسته ایم
دوریم هر دو دور
با آتش نهفته به دلهای بیگناه
تا جاودان صبور
ای آتش شکفته اگر او دوباره رفت
در سینه کدام محبت بجویمت
ای جان غم گرفته بگو دور از آن نگاه
در چشمه کدام تبسم بشویمت
استاد فریدون مشیری